از هیاهوی واژه ها خسته ام
من سکوتم را
از اوراق سپید آموخته ام
آیا سکوت
روشن ترین واژه ها نیست ؟
همیشه در خلوت
مرگ را مجسم دیده ام
آیا مرگ
خونسرد ترین واژه ها نیست ؟
تاچشم گشوده ام
ازچشم زندگی افتاده ام
شبی – شاید امشب
زیر نور یک واژه خواهم نشست
نام خونسرد معشوقه ام را
برحواس پنجگانه ام
خال خواهم کوفت
وهم زمان
پایین آخرین برگ خاطراتم
خواهم نوشت :
پایان
باران
چترها راباید بست
زیر بارون باید رفت
فکر را خاطره را از زیر باران باید برد
باهمه مردم شهر
زیر باران باید رفت
دوست را زیرباران باید دید
عشق رازیر باران باید جست
زیر باران باید چیز نوشت
حرف زد
نیلوفر کاشت
زندگی ترشدن پی درپی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است